جوانمردى آبروها را پاسبان است و بردبارى بى خرد را بند دهان و گذشت پیروزى را زکات است و فراموش کردن آن که خیانت کرده براى تو مکافات ، و رأى زدن دیده راه یافتن است ، و آن که تنها با رأى خود ساخت خود را به مخاطره انداخت ، و شکیبایى دور کننده سختیهاى روزگار است و ناشکیبایى زمان را بر فرسودن آدمى یار ، و گرامیترین بىنیازى وانهادن آرزوهاست و بسا خرد که اسیر فرمان هواست ، و تجربت اندوختن ، از توفیق بود و دوستى ورزیدن پیوند با مردم را فراهم آرد ، و هرگز امین مشمار آن را که به ستوه بود و تاب نیارد . [نهج البلاغه]
یکشنبه 84/6/13 ساعت 9:24 صبح
سلام
سلامی به رسم عشق و دوستی
بیا دوباره بیاموزیم ز غنچه رسم شکفتن
زآفتاب سخاوت. زچشمه پاکی را
بیا ز آینه دل غبار بزداییم . سپس تمامیت خود را به صدق بنماییم
بیا که فاصله را پر کنیم با لبخند. چرا فراق؟
چه بیم از وفاق و از پیوند؟
چرا که «من» نگذاریم باز« ما » نشویم ؟
چرا به رغم عدو یارو یک صدا نشویم؟
بیا تا دوباره فراگیریم چگونه بودن را
شکوه گفت و شنودن را
بیا که دوباره با هم فراق را بکشیم ( بمیرانیم )
نهال مهر و محبت به باغ دل بنشانیم
هزار نفرین به این جدائیها
بیا !
بیا که مبرا شویم از « من » ها.
نوشته شده توسط: چکاوک
i ْلیست کل یادداشت های این وبلاگ
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدیدهای امروز:: :: بازدیدهای دیروز:: :: درباره خودم :: :: لینک به وبلاگ :: :: اوقات شرعی ::
:: لینک دوستان من ::
:: آرشیو :: آرشیو دو :: وضعیت من در یاهو:: :: خبرنامه ::
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
36363
2
1
آرشیو یک
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385